در تاریخ۱۳۸۵/۲/۱۱ در شهرستان خرم آباد دختری به نام یاس به دنیا اومد.مامان یاس در تمام مدتی که یاس رو در وجودش بزرگ میکرد  براش نوشته هایی از دنیای بیرون دنیای یاس می نوشت.وقتی یاس به دنیا اومد پدر بزرگ و مادر بزرگش در حال زیارت خونه ی خدا بودند، اون ها از خدا میخواستند که یاس صحیح و سالم به دنیا بیاد و این اتفاق افتاد.یاس در ناز و  نعمت پدر و مادرش بزرگ شد وقتی چهار سالش بود، صبح زود بیدار میشد شال ها و کیف و کفش های مادرش رو برمیداشت میپوشید و بازی میکرد تا مامانش از خواب بیدار شه بعد هم با مامانش صبحانه میخورد و میرفت طبقه ی پایین خونه شون و به پدر بزرگ و مادر بزرگش سر میزد و وقتی صدای ماشین پدرش رو میشنید از پدر بزرگ و مادر بزرگش خداحافظی میکرد و می رفت طبقه ی بالا تا با بابا و مامانش نهار بخوره بعد هم تلویزیون نگاه میکرد .بعد از ظهر هم با پدر و مادرش میرفت خرید و شب هم میومد خونه و میخوابید.

بوی ماه مدرسه

داستان دخترکی به نام یاس (قسمت دوم)

داستان دخترکی به نام یاس

یاس ,پدر ,میکرد ,هم ,مادر ,خونه ,به دنیا ,پدر بزرگ ,بزرگ و ,و مادر ,مادر بزرگش

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش پايان نامه و مقاله covid19-boj khanevadehekhoob 110 فروشگاه اینترنتی گوگل کالا خلاصه راهنمای بکارگیری استاندارد حسابداری شماره ۱۶ fanoosfrectis ایستاده در غبار مطالب اینترنتی دانلود خلاصه کتاب اصول و مبانی مدیریت از دیدگاه اسلام مقیمی