یاس بزرگ و بزرگ تر می شد و نسبت به زندگی هم آگاه تر می شد. علاقه هاش رو پیدا میکرد و راحت تر احساساتش رو  بروز میداد.حالا دیگه به جای بازی با کیف و کفش های مادرش فیلم و سریال های تلویزیون  رو نگاه میکرد. شب ها با مامان و باباش به دیدن پدر بزرگ و مادر بزرگش میرفت.توی برنامه ریزی روزانه اش به کار هاش درس خوندن و مدرسه رفتن هم اضافه می شد.یاس کم کم داشت شکل میگرفت و حالا دیگه باهر نا عدالتی،بدی،دشمنی یا سختی رو به رو میشد گریه اش میگرفت.یاس قانون های خاص خودش رو برای زندگی کردن داشت مثلا می گفت انسان توی زندگی مجبور نیست برای احساساتش قانون بگذاره یا مثلا  میگفت که شخصیت اصلی هر آدمی با کتاب خوندن شکل میگیره و خیلی قانون های دیگه که خودش هم به بهترین شکل انجامشون میداد و به دیگران هم پیشنهاد میکرد که انجامشون بدن. بهترین تفریح برای یاس رفتن به سینما و دیدن فیلم بود و به وضع و اوضاع سینما هم خیلی اهمیت  می داد .وضعیت تحصیلی یاس خوب بود اما همیشه معتقد بود که انسان در سال تحصیلی باید در کنار درس خوندن به انجام کارهایی که به اون ها علاقه داره  هم برسه و خودش در این نوع برنامه ریزی برای زندگی استاد بود.یاس دختری بود که هرچقدر که بزرگ تر شد حرف های بیشتری برای گفتن و کار های بیشتری برای انجام دادن داشت و حالا دیگه از ریسک کردن نمی ترسید.یاس از نویسندگی هم خوشش میومد و همیشه آرزو داشت که یک وبلاگ روزانه هم داشته باشه!

و الان ۱۲ سال از سال ۱۳۸۵ میگذره و من یاس پدرام نوجوان ۱۲ ساله ی خرم آبادی در کنار شما تصمیم دارم که روز های نوجوانیم رو بسازم پس منتظر نوشته های بعدی من باشین❤

بوی ماه مدرسه

داستان دخترکی به نام یاس (قسمت دوم)

داستان دخترکی به نام یاس

یاس ,های ,هم ,رو ,زندگی ,تر ,می شد ,حالا دیگه ,در کنار ,برای زندگی ,قانون های

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

negarebaranc ارزانی هر چی بخوای sibrayanehitl به دنبال یک زندگی جدید آبلوموف نما شیشه ای ساختمان داستان های روزانه ی یک زن دانلود کتاب اخلاق اسلامی محمد داودی همراه خلاصه جدید ترین مد روز